یک کارآفرین نیشابوری ارتقای زندگی زنان سرپرست‌خانوار را با کشاورزی شهری دنبال می‌کند

النگوهایی که کارساز شدند

گفتگو با نوید انصاری، بیمار مبتلا به ام‌ اس که سرسختانه از 1700 پله برج‌ میلاد بالا رفت

پله‌پله مبارزه

چهارم مهرماه، در یکشنبه پاییزی تهران، حوالی ساعت11 یک بیمار مبتلا به ام‌ اس، درست یک روز بعد از تولد 46سالگی‌اش پا روی اولین پله‌ های برج میلاد گذاشت؛ برج 435 متری پایتخت که 150هزار تن وزن دارد.
کد خبر: ۱۳۴۳۹۶۶

او نوید انصاری بود، یک مرد مبتلا به بیماری ناتوان‌ کننده ام‌ اس که 10سال است روی ویلچر می‌نشیند و هرجا که لازم باشد به عصا و واکر تکیه می‌زند.

هدف او بالارفتن از 1700پله برج میلاد بود، هدفی سخت و ظاهرا دور از دسترس اما نوید انصاری از پله‌ها بالا رفت، دانه‌به‌دانه، یکی‌یکی، با صبر و حوصله و با همه قوا. او با دست‌راست، پای چپش را بلند می‌کرد و با دست چپ، پای راست را. توان او اما از یک جایی به بعد تمام شد ولی نبرید چون آمده بود که ببرد نه این که ببازد.

خودش می‌گوید روی آخرین پله‌ها شده بود مثل یک تکه گوشت بی‌جان ولی وقتی پله‌ها تمام شد و روی سطح صاف، روبه شهر تهران ایستاد سختی‌ها هم تمام شد. او حالا نماد خواستن و توانستن است، هم برای خودش و هم برای همه کسانی که در زندگی کم می‌آورند، جا می‌زنند و در دشواری‌ها خودشان را می‌بازند.

نمی‌دانیم چند نفر در دنیا هستند که با وجود ابتلا به ام‌اس و معلولیت شدید ناشی از این بیماری توانسته‌اند کاری شبیه شما انجام بدهند. به هرحال صعود از برج میلاد ایده جالبی بود.

شش هفت ماه بود که قصد صعود داشتم اما مسوولان انجمن ام‌اس با تصمیمم مخالف بودند و می‌گفتند اگر خودم را زیاد خسته کنم عواقب بدی در انتظارم خواهد بود. بیماران مبتلا به ام‌اس اگر زیاد خسته شوند دچار حملات شدیدی می‌شوند به‌طوری که روزها قدرت حرکت دست‌ها و پاها را از دست می‌دهند و در رختخواب می‌افتند و آن‌وقت مجبورند کورتون درمانی شوند. انجمن به همین علت تلاش می‌کرد من‌را منصرف کند ولی چون نیت کرده بودم هیچ چیزی نمی‌توانست مانعم شود و درنهایت هم به مناسبت هفته دفاع‌مقدس بعد از بررسی‌های مختلف پزشکی، مجوز صعود را دریافت کردم و کار انجام شد.

این همه اصرار برای چه بود؟

می خواستم حرف دل افراد مبتلا به ام‌اس را به گوش مردم و مسوولان برسانم و به همه افراد دچار معلولیت بگویم که با هر وضعیتی که دارند حرکت کنند و برای انجام کارهای بزرگ قدم بردارند. خیلی‌ها را می‌شناسم که در خانه می‌نشینند و از جایشان تکان نمی‌خورند؛ این خیلی بد است چون روزبه‌روز ضعیف تر می‌شوند.

چند سال است با ام‌اس زندگی می‌کنید؟
25سال را رد کرده است.

بیماری چطور شروع شد و با چه حس‌هایی؟
من کشتی‌گیر و باستانی‌کار بودم. در کشتی در استان تهران چند مقام دارم و در ورزش باستانی در چرخ و میل مدال برنز کشوری را کسب کرده‌ام. یک روز که مشغول تمرین بودم میل باستانی با سرم برخورد کرد و حالم بد شد، دست و پایم هم شروع به گزگز کرد. برای پیگیری به پزشک مراجعه کردم و بعد از انجام ام‌آرآی، پزشک در نخاع من پلاک‌هایی را که باعث ایجاد ام‌اس می شود تشخیص داد؛ البته بیماری من هیچ ربطی به ضربه‌ای که به سرم خورد ندارد ولی به هر حال این حادثه باعث شد تا از ابتلا به ام‌اس باخبر شوم.

ام‌اس آیا از همان ابتدا شما را ناتوان کرد یا مشکلات جسمی با فاصله نمایان شد؟
15سال بعد از تشخیص بیماری همچنان کار می‌کردم و تحصیلم در دانشگاه را هم تمام کردم. من سال‌ها حسابدار بودم و هر روز در محل کار حاضر می‌شدم، گرچه کمی پایم را روی زمین می‌کشیدم و زود خسته می‌شدم ولی کم‌کم عوارض بیماری شدیدتر شد به‌طوری که بعد از چندقدم خسته می‌شدم و مجبور بودم برای کوتاه‌ترین مسیرها آژانس بگیرم. الان هم حدود 10سال است روی ویلچر می‌نشینم.

می‌گویند این بیماری بسیار آزادهنده است.
بله حقیقت همین است اما باید ذهن را شست‌وشو داد. شاید خیلی زودتر از اینها باید از جایم بلند می‌شدم و به فکر خودم بودم. بزرگ‌ترین اشتباه من این بود که دیگر سرکار نرفتم. به من گفتند با سابقه بیمه‌ای که داری می‌توانی مستمری‌بگیر شوی اما اشتباه کردم. حتی اگر مجبور بودم هر روز با آژانس به محل کارم بروم باید این کار را می‌کردم. الان از کارافتاده نمی‌شدم الان 23سال سابقه کار داشتم و مجبور نبودم علاوه بر خانه‌نشینی با ماهی سه میلیون تومان صورتم را با سیلی سرخ نگه‌دارم.

خانه‌نشینی و بی‌تحرکی حس خیلی بدی دارد مخصوصا برای افرادی که مثل من ورزشکار و عاشق کشتی باشند. در مواجهه با هر نوع بیماری ازجمله ام‌اس باید پذیرش داشت چون آن‌وقت است که از وضعیتت خجالت نمی‌کشی و گوشه‌گیر نمی‌شوی. وقتی بپذیری، می‌توانی با بیماری کنار بیایی و به زندگی ادامه بدهی. من اینها را به عنوان کسی می‌گویم که دیگران قبلا کولش می‌گرفتند و از پله‌ها بالا می‌بردند اما حالا توانسته است از 1700پله برج میلاد بالا برود.

بله و این بخش جالب‌توجه زندگی شماست. ام‌اس یک بیماری ناتوان‌کننده است اما شما از پله‌های فراوان برج میلاد بالا رفته‌اید. از روز صعود بگویید و از نیتی که برای این کار داشتید.

نیت اصلی‌ام برای دخترم بود اما می‌خواستم به افرادی مثل خودم و سایر معلولان این پیام را بدهم که باید حرکت کنند و به زندگی با امیدواری ادامه دهند.

چه نیتی برای دخترتان داشتید؟
می‌خواستم وقتی بزرگ شد به خودش نگوید چرا پدرم وقتی نمی‌توانست خودش را اداره کند و قادر نبود مرا بغل کند و همراهم راه برود مرا به دنیا آورد. دوست داشتم در یادش بماند که پدرش با وجود همه ناتوانی‌های جسمی تلاش خودش را کرد؛ البته این صعود را به مادرم هم هدیه می‌کنم که نمی‌دانم او را چطور روی سرم بگذارم که جبران زحماتش باشد.

صعود روز چهارم مهر ماه انجام شد. اولین پله را چه ساعتی پشت سر گذاشتید و در مسیر چه پیش آمد؟
من صعود را حدود ساعت 11و30دقیقه شروع کردم در حالی که رباط دست راستم پاره شده بود، پاهایم توان نداشت و فقط دست چپم و خدا را داشتم. این پارگی رباط یادگار روزگار کشتی‌گیری من است که مدتی است دردهایش عود کرده است. روز صعود همه چیز خوب بود و از حدود هزار پله اول هم با موفقیت بالا رفتم اما یکدفعه بدنم خالی کرد و دچار افت شدیدی شدم. اگر دچار افت نمی‌شدم صعودم 4ساعت و 8دقیقه طول نمی‌کشید و خیلی کمتر از اینها می‌شد. حالا هم قصد کرده‌ام یک برنامه صعود دیگر ترتیب بدهم و رکورد خودم را بشکنم.

با این حال آن روز انگیزه‌ام برای اتمام کار بسیار قوی بود به همین علت حول‌وحوش پله‌های 1200تا1300 که افراد همراهم دیدند بسیار خرد و داغان هستم، تصمیم گرفتند مانع ادامه کار شوند چون معتقد بودند ادامه راه بسیار خطرناک است و دچار حمله ام‌اسی می‌شوم. حتی داورها می‌گفتند تا همین جای راه هم برای تو رکورد است و ثبت می‌شود پس سلامتی‌ات را به‌خطر نینداز ولی من گفتم تا اینجا آمده‌ام و نمی‌توانم رها کنم. مطمئن بودم اگر کار را ول کنم بعدش خیلی ناراحت می‌شوم، بنابراین عزمم را جزم کردم و بالا رفتم.

لحظه رسیدن به پله آخر چطور بود؟
لحظه بسیار قشنگی بود، با این که دیگر بدنم کشش نداشت و پایم روی پله‌های آخر مثل یک تکه گوشت آویزان شده بود ولی هرطور که بود با ذکر گفتن و زمزمه یا ابوالفضل خودم را به پله آخر رساندم. آنجا که رسیدم میل داشتم با رسانه‌ها صحبت کنم و حرف‌های دلم را بزنم ولی رسانه‌ای نیامده بود.

خب حالا حرف دل‌تان را بگویید.
 می‌خواهم به بیماران مبتلا به ام‌اس بگویم که در خانه نمانند و از عصا و ویلچر و واکر خجالت نکشند بلکه تحرک داشته باشند و زندگی‌شان را زیبا کنند. می‌خواهم به همه افراد دارای معلولیت بگویم که استعدادها و توانایی‌های خود را بشناسند و پرورش دهند. دوست دارم از دولت و شهرداری بخواهم که فکری به حال آدم‌های دچار معلولیت بکنند. من که نمی‌توانم پایم را از یک بلندی کوچک بالا ببرم چطور باید از دست‌اندازهای کوچه و خیابان رد بشوم؟ خدا می‌داند من چندبار با عصا و واکر و ویلچر در چاله‌چوله افتاده و صدمه دیده‌ام. آخرین‌بار جک ویلچرم در شیار یک پل‌گیر کرد و با پشت‌سر زمین خوردم طوری که از بینی‌ام خون آمد و عابران که ترسیده بودند اورژانس را خبر کردند؛ چرا صدای ما به گوش کسی نمی‌رسد.

با این که تجربه تلخ زیاد دارید بازهم مبتلایان به ام‌اس و سایر افراد دارای معلولیت را به تحرک و حضور در اجتماع دعوت می‌کنید؟
بله قطعا چون اگر مشکلات وجود دارد دلیل بر خانه‌نشینی و عزلت نمی‌شود. با تحرک و ورزش می‌توان جلوی پیشرفت بیماری را گرفت و آن‌را کنترل کرد؛ البته نمی‌توان مثل یک فرد عادی ورزش کرد و مثلا وزنه‌های سنگین زد ولی می‌شود در حد توان فعالیت داشت و از رخوت و بی‌انگیزگی و ناامیدی بیرون آمد.

به نظرتان صعود از برج میلاد شما را قوی‌تر از قبل کرده است؟
شک ندارم که این‌طور است. حالا اعتمادبه‌نفسم خیلی بالا رفته و یک‌سری کارهایی که قبلا انجام‌شان برایم سخت بود در نظرم آسان‌تر شده است. حتی بیشتر از قبل از خانه خارج می‌شوم و کارهای بیشتری برای خودم و دخترم انجام می‌دهم. در مجموع انگیزه‌ام برای زندگی بیشتر شده است.

و با این همه انگیزه دوست دارید دست به چه کار تازه‌ای بزنید؟
دلم می‌خواهد اگر مجوز بدهند از بلندترین برج جهان بالا بروم. 

مریم خباز - جامعه / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها