اعضای بدن نوعروس جوان به ۳بیمار زندگی بخشید

خوشبختی ابدی

اهدای عضو پدر خانواده، به بیماران زندگی بخشید

بیست‌وپنج روز بیم‌و‌امید

آخرین روزهای سال ۱۴۰۰ بود و پدر و مادر برای دختر ۱۲ ساله و پسر ۱۷ ساله‌شان برنامه‌های زیادی داشتند اما زندگی تقدیر دیگری برای خانواده جاویدزاده رقم زده بود.
کد خبر: ۱۳۶۳۷۸۸

مرد خانواده صبح روز حادثه به محل‌کارش رفت. با این‌که آن روز جمعه بود و بسیاری در خانه مشغول استراحت بودند اما به دلیل شرایط ‌کاری شرکت، او باید به محل کارش می‌رفت. کارش که تمام شد، قرار بود به مراسم ختم یکی از نزدیکانش برود. آن روز جاویدزاده همراه یکی از دوستانش در خودرو بود.

رقیه بالایی‌فرد، همسر او به خبرنگار تپش می‌گوید: آنها ساعت حوالی ۱۸ بعدازظهر در حال بازگشت از مراسم ختم بودند که ناگهان در جاده سرعین اردبیل به‌شدت تصادف‌ کردند. شدت تصادف به حدی بود که به سر همسرم ضربه بسیار سختی وارد شد. پس از وقوع تصادف، دوستش هم که جراحت برداشته بود، موضوع را به ما اطلاع داد و من به همراه خانواده همسرم به سمت بیمارستان فاطمیه که همسرم را به آنجا منتقل کرده بودند، حرکت کردیم. در بیمارستان پزشکان به ما گفتند همسرم وضعیت جسمی مطلوبی ندارد و حتما باید عمل جراحی شود. او را به اتاق عمل بردند و پس از اتمام عمل، مراقبت‌های ویژه آغاز شد. سطح هوشیاری او ۶ و ۷ بود و نوسان داشت و برای همین پزشکان امیدوار بودند به زندگی برگردد.

پدر آسمانی شد

همسر، دو فرزند و بسیاری از نزدیکان جاویدزاده شب و روز دست به دعا برداشته بودند تا شاید او از بستر مرگ برخیزد. پزشکان به خانواده جاویدزاده گفته بودند اگر بیمار به هوش بیاید، زندگی طبیعی نخواهد داشت. قادر به صحبت کردن نبوده و یک طرف بدنش بدون حس خواهد بود. نوسان سطح هوشیاری همچنان ادامه داشت تا این‌که به عدد سه رسید: «پزشکان به ما گفتند دیگر کاری نمی‌شود انجام داد و او مرگ مغزی شده است. همسرم حتی اگر به‌هوش هم می‌آمد، زندگی طبیعی نمی‌توانست داشته باشد و تا پایان زندگی‌اش در وضعیت نباتی به سر می‌برد. او ۲۵ روز تمام در کما بود و در نهایت مرگ مغزی او به طور رسمی به ما اعلام شد. پزشکان در مورد اهدای عضو و این‌که بخشش اعضای بدن همسرم بیماران متعددی را می‌تواند از مرگ نجات دهد، با ما صحبت کردند. من هم فکر کردم و دیدم حرف‌شان درست است و با این کار ثواب و خیر زیادی به روح همسرم می‌رسد. شوهرم مرد بسیار خوب و دست و دلبازی بود. هر کمکی از دستش برمی‌آمد برای همه انجام می‌داد. حالا که مقدر شده بود شوهرم حتی پس از فوتش هم بانی خیر شود، نباید فرصت این کار خیر را از او سلب می‌کردم. برای همین با پسر ۱۷ ساله‌ام صحبت کردم و قضیه اهدای عضو پدرش را با او در میان گذاشتم. وقتی دلایلش را گفتم، او هم پذیرفت و ما هم رضایت‌مان را به صورت کتبی به مسؤولان بیمارستان اعلام کردیم. پس از اعلام رضایت، اواخر فروردین پیکر همسرم را با آمبولانس از بیمارستان فاطمیه به تهران منتقل و پس از اهدای عضو هم پیکر او را به اردبیل انتقال دادند و در مراسمی، همسرم را به خاک سپردیم.»

زن جوان آه بلندی از ته دل می‌کشد و ادامه می‌دهد: «پذیرفتن مرگ یک عزیز بسیار سخت و دشوار است. من هنوز هم فکر نمی‌کنم همسرم از دنیا رفته است. وقتی اعضای بدنش در بدن فرد دیگری به کار خود ادامه می‌دهد و آن فرد به‌واسطه همسر من فرصت زندگی دوباره پیدا کرده، پس همسر من زنده است. البته داغ نبود همسرم را هیچ چیزی از بین نمی‌برد و آرامم نمی‌کند اما با این تصور که او پس از مرگ هم به افراد دیگری جان بخشیده و از مرگ نجات‌شان داده است، آرامم می‌کند. امیدوارم خانواده‌هایی که بیمار مرگ مغزی دارند و بحث اهدای عضو در مورد بیمارشان مطرح شده است، این پیشنهاد را با روی گشاده بپذیرند زیرا با این کار روح عزیزشان آرامش بیشتری پیدا می‌کند.»

ضمیمه تپش روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها