روزهای گرم تابستان

آن روزهای گرم تابستان لا‌به‌لای وقت‌های تلف شده‌ یک دانش‌آموز بی‌حوصله خواندن کتاب نعمتی‌ است.
کد خبر: ۱۴۵۵۸۹۶
 
اما کو کتاب خوب؟ کتابی که تو را سرجایت میخکوب کند و حواست به حرکت عقربه‌های رونده ساعت نباشد. کو کتابی که حواست را از افکار خودت پرت کند و در جهان تازه‌ای را به رویت بگشاید.
می‌خواهی بخوانی اما نمی‌دانی چه.
دست روی هر کتابی هم می‌گذاری مناسب سن تو نیست.
چون سؤال‌هایت دست نخورده‌اند و تازه و جواب هرکدام‌شان خشت‌خشت آنچه در آینده خواهی بود. از این‌رو آنچه می‌خوانی، از کسی که سؤال می‌کنی و آنچه می‌بینی و در مجموع محیطی که نهال درونت را در آن می‌کاری بس مهم است و می‌گردی به‌دنبال خوراک مناسب اما آنچه که باید نیست.
در این وانفسای نبودن کتابی به دست من رسید که تمام آنچه یک کتاب خوب باید داشته باشد را در خود جای داده بود. کتابی میان مرز رویا و تاریخ.
کتاب روایتگر انسانی شبیه اسطوره‌‌ها بود. آن شرح زندگی شخصیت اصلی نبود، بلکه فرآیند چگونه به شهادت رسیدنش بود که بررسی می‌شد.
آن هم به روایت یک غیر‌مسلمان از جنس کشیش. کتاب از دعوای میان خوارج می‌گذشت و به تشویش خلیفه‌ شام در کاخ سبز منتهی می‌شد. در مسیر قصه آنچنان کشیش اروپایی مسلک داستان مسخ شخصیت پادشاه نجف شد که در موعظه‌اش بند میان ادیان را نادیده گرفت و کلام آن بزرگوار را بحق در کلیسا طنین‌انداز کرد.
این داستان آنچنان من نوجوان خام را با خود همراه می‌کرد که در نهایت مجذوب آنچه از شخصیت شجاع و بی‌پروای مولای جهانیان خوانده بودم شدم. کتاب تمام عطش من را برطرف نکرد، بلکه با جهان نادانسته‌هایم رو‌به‌رو شدم که باید می‌خواندم، می‌دیدم و می‌پرسیدم و حالا برخلاف آنچه که نیست و کسی نگرانش به‌نظر نمی‌رسد الگویی داشتم که نامش ترس به دل ناعدالتی تاریخ می‌انداخت و مهرش تفاوتی میان ایرانی، عرب، مسیحی و مسلمان قائل نبود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها