سکوت مرد همسرکش شکست

مردی که همسرش را به قتل رسانده و جسد او را در جاده شهریار رها کرده بود بعد از یک‌سال تسلیم پلیس شد.
مردی که همسرش را به قتل رسانده و جسد او را در جاده شهریار رها کرده بود بعد از یک‌سال تسلیم پلیس شد.
کد خبر: ۱۴۱۳۷۶۶

به گزارش خبرنگار جام‌جم، بیست‌وهشتم تیرسال گذشته مرد میانسالی همراه خانواده همسرش به پلیس آگاهی تهران رفت و اعلام کرد، همسر ۴۱ ساله‌اش از شب قبل از خانه بیرون رفته و ناپدید شده است. ماموران در ادامه جست‌و‌جو‌ها ردی از او پیدا نکردند اما با گذشت یک‌سال از این ماجرا، شوهر ۵۱ ساله او دو روز قبل به اداره آگاهی تهران رفت و در حالی که عذاب وجدان داشت راز قتل همسرش را فاش کرد.
محسن ۵۱ ساله دیروز از پلیس آگاهی به شعبه یازدهم دادسرای جنایی تهران منتقل شد وگفت‌: با همسرم اختلاف و درگیری داشتم که همین باعث شد عصبانی شوم و در یک تصمیم آنی او را به قتل برسانم، جسدش را در جاده شهریار انداختم، با صحنه‌سازی وانمود کردم گمشده است.
محمد وهابی، بازپرس شعبه یازدهم دادسرای جنایی تهران با تایید این خبر گفت‌: با اعتراف متهم به قتل تحقیقات از او در اداره دهم پلیس آگاهی تهران ادامه دارد‌. قرار شد از پلیس آگاهی شهریار درباره سرنوشت جسد استعلام شود.

خواسته‌های همسرم، آخر جانش را گرفت
محسن ۵۱ ساله متهم به قتل همسر ۴۱ ساله‌اش است، دختر و پسری نوجوان دارد و فکر نمی‌کرد که یک خشم آنی این‌طور مهر قاتل شدن برپیشانی او هک کند.

چه کاره‌ای‌؟
مکانیکم اما حالا قاتل شدم.

به چه اتهامی‌؟
قتل همسرم‌.

از نحوه آشنایی با همسرت بگو‌؟
او دوست صمیمی خواهرم بود، همسرم ۱۰ سال از من کوچک‌تر بود و ۱۶ سال قبل ازدواج کردیم و دختر و پسری دارم.

با هم اختلاف داشتید‌؟
شرایط زندگی‌مان خوب بود اما از چند سال پیش اختلاف، درگیری و دعوای‌مان شروع شد. مدام بهانه‌جویی می‌کرد‌. زندگی‌مان را با زندگی اطرافیان مقایسه می‌کرد که چرا بهترین خانه و زندگی، وسایل لوکس و خودروی آنچنانی نداریم. خواسته و حسرت‌هایش تمامی نداشت‌. می‌گفت جوانی‌اش به خاطر من تباه شده است. حتی خواستم از او جدا شوم که به خاطر بچه‌ها منصرف شدم.

به همین دلیل او را کشتی‌؟
روز بیست‌و‌هفتم تیر سال گذشته فرزندانم خانه نبودند. من و همسرم سر مسائل گذشته دوباره دعوا کردیم. عصبانی شدم و یکدفعه او را هول دادم که سرش به ستون آهنی خورد و افتاد. نفس نمی‌کشید و بعد فوت شد. شوکه شده بودم و نمی‌دانستم چه کار کنم.

بعد چه شد؟
جسد را روی تخت اتاق خواب گذاشتم، پارچه‌ای رویش انداختم و وانمود کردم خوابیده، خون‌های داخل اتاق را شستم. ظهر بچه‌ها که آمدند به دروغ گفتم مادرتان سرش درد می‌کند و خوابیده است. شب هم نگذاشتم مادرشان را ببینند. بچه‌ها که شام خوردند و خوابیدند. سراغ جسد رفتم‌. چند گونی از انباری برداشته و جسد را داخل آن انداختم و به داخل خودرو انتقال دادم. همین‌طور رانندگی کردم تا این‌که در جاده شهریار جسد را کنار جاده رها کرده و به خانه برگشتم.

چی شد راز قتل را فاش کردی‌؟
بچه‌ها داشتند به نبود مادرشان عادت می‌کردند اما کابوس روز قتل و عذاب وجدانم تمامی نداشت و به همین دلیل خود را تسلیم کردم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها