«سربازنامه» همای برای حاج‌قاسم

همای‌سعادت بر شانه موسیقی

خاطراتی کم‌گفته از ویژگی‌های منحصربه فرد شهید حاج قاسم سلیمانی

گوشه‌‌هایی پنهان از سیره سردار مقاومت

تنوع فعالیت‌ها و مسئولیت‌های حاج قاسم سلیمانی و تکثر افرادی که با او در ارتباط بودند،‌ آنقدر زیاد است که انتخاب خطی مشخص در بین خاطرات، کاری سخت است. هر چه خوانیم و بشنویم، باز هم انگار گوشه‌های بسیاری از زندگی این مرد الهی، ناگفته و نامکشوف مانده است.
کد خبر: ۱۳۹۳۲۶۱
نویسنده میثم رشیدی مهرآبادی - دبیر گروه پایداری

فرصت اندک صفحه پایداری این هفته را به مرور چند خاطره اختصاص دادیم که آن‌ها را کمتر شنیده یا خوانده‌اید. به روح بلند او صلواتی هدیه کنیم...

خواندم... گریستم

احمد دهقان (داستان‌نویس)
سال ۱۳۷۶ کتابی می‌نوشتم در باره قاسم میرحسینی؛ معاون قاسم سلیمانی در دوران جنگ هشت ساله. قرار شد یک صبح تا شب بروم کرمان، و حاج قاسم از او برایم بگوید. بلیت اولین پرواز را گرفته بودند تا بروم و همان شب با آخرین پرواز برگردم. صبح آفتاب نزده رسیدم کرمان ماشینی برای بردنم فرستاده بودند. مرد بلند قامتی که به استقبال آمده بود پرسید حاج قاسم را دیدی؟ گفتم نه. گفت کاری پیش آمد و مجبور شد با همین پرواز برود تهران و تا ظهر برمی‌گردد. رفتیم مهمان‌سرای لشکر ۴۱ ثارا... خانه‌ای دو طبقه که با دری کوچک و نفررو به خانه کناری راه داشت همان روز فهمیدم منزل حاج قاسم است. آمدند پیام دادند او گفته برای این که معطل نمانی شهر و موزه جنگی را که در حال ساخت بود نشانت بدهیم. رفتیم حمام گنجعلی‌خان و موزه علی اکبر صنعتی و... ظهر برگشتیم دوباره همان مرد بلند قامت با شرمندگی پیش آمد و گفت: حاجی از تهران زنگ زده گفته ازت عذرخواهی کنیم و گفته تا عصر برمی‌گردد. خجالت کشیدم از این حرفش. من نویسنده گمنامی بودم و او فرمانده یک لشکر نام‌آور؛ به خاطر دیر کردنش، کسی را فرستاده بود تا از من عذرخواهی کند. با پرواز عصر هم نیامد. همان مرد بلند قامت آمد و باز پیام را آورد و گفت حاج قاسم گفته شب می‌آید. دم غروب کنار پنجره طبقه دوم ایستاده بودم که دیدم آمد. از ماشین پیاده شد و از همان در نفررو رفت توی آن یکی خانه و بعد از ده دقیقه یک ربعی با لباس راحتی برگشت و آمد توی ساختمان. در را که باز کردم مرا در آغوش گرفت و عذرخواهی کرد و باز خیس عرق شدم. نشستیم به صحبت. وسط حرف‌ها و خاطرات بود که گفت شام‌مان را آوردند و تا نیمه‌های شب از میرحسینی گفت و گاه بغض کرد و گاه خندید. در میانه گفت‌وگو حرفی زد که هنوز که هنوز است از یادم نرفته. خاطراتش رسیده بود به عملیات کربلای پنج. سختی‌های آن عملیات و شهادت قاسم میرحسینی‌اش؛ وسط حرف‌ها گفت: من در روزگار علی بن ابی‌طالب نبودم که جنگ مالک اشتر را ببینم؛ اما اگر مالک اشتر هم مثل میرحسینی می‌جنگیده و اگر او هم در صحنه‌های سخت محاصره جنگ مثل میرحسینی بوده، واقعاً شجاع و دلیر بوده است. این تعبیرش از میرحسینی چنان مرا شگفت‌زده کرد که هنوز آن را به یاد دارم و هیچ گاه از یادم نرفته و نمی‌رود. نیمه‌های شب بود که گفت‌وگومان تمام شد و او رفت. تا نزدیک‌های صبح به نوارها گوش دادم و صبح اول وقت آماده رفتن شدم. در تاریکی هوا آمدم پایین؛ که ای وای... او را دیدم آمده بود به بدرقه یک نویسنده گمنام‌ می‌بایست بودید و می‌دیدید که چقدر خجالت کشیدم و می‌بایست بودید و با دو چشم خود می‌دیدید او چگونه قلب‌ها را فتح می‌کند. چند ماه بعد کتاب آماده شد یک نسخه از متن را فرستادند حاج قاسم هم بخواند. چند روز بعد خبر دادند دست نوشته‌ای برایت آمده. رفتم و گرفتم. نوشته بود گریستم و خواندم. نوشته بود: حاضرم تمام ثواب شب‌های عملیات کربلای پنج را با این کتاب عوض کنم.

ناوچه اسرائیلی

منوچهر متکی (وزیر امور خارجه دولت نهم)
یکی از محل‌های بروز و ظهور فرماندهی قاسم سلیمانی جنگ ۳۳ روزه بود. او به نوعی مدیریت در فرماندهی این جنگ را به عهده داشت. روش‌ها تاکتیک‌ها و استراتژی‌های جنگی را روی نقشه با سیدحسن نصرا... و فرماندهان اصلی حزب الله مرور می‌کرد و همین موضوع، اسرائیل را مستأصل کرده بود. واضح بود که ناوچه اسرائیلی در مدیترانه، تصادفی موشک نخورده است؛ بلکه اینها بر اساس یک طراحی تصمیم گرفته بودند نیروی دریایی رژیم صهیونیستی را از کار بیندازند. که همین طور هم شد. وقتی ناوچه را با موشک زدند نیروی دریایی رژیم صهیونیستی دیگر وارد کارزار نشد؛ چون می‌دانستند به همان سرنوشت دچار می‌شوند. برای نخستین بار اسرائیل احساس می‌کرد‌ نمی‌تواند زمینی پیشروی کند؛ در حالی که یکی از بردهای رژیم صهیونیستی در تجاوزات قبلی‌اش، ورود به خاک لبنان و به کارگیری نیروی زمینی‌اش بود؛ اما در اینجا دیگر احساس کردند‌ نمی‌توانند از مرز جلوتر بیایند و حتی منطقه محدودی را هم که اشغال کرده بودند نتوانستند حفظ کنند و از آنجا رفتند.

روح مقاومت

خالد البطش (عضو دفتر سیاسی جهاد اسلامی فلسطین)
ما در هر سفری مهمان ایشان و جمهوری اسلامی ایران بودیم، با هم غذا‌ می‌خوردیم و با هم‌ می‌نشستیم و حرف‌هایش را می‌شنیدیم؛ او هم به نظرهای ما گوش می‌کرد همیشه از لطف و تواضعش بهره‌ می‌بردیم.‌ می‌گفت: من در خدمت شما هستم!حاج قاسم سلیمانی ابعاد گوناگونی را به مقاومت فلسطین اضافه کرد. به کمک خداوند متعال ایشان کار مقاومت را در نوار غزه گسترش و پیشرفت داد. هر آنچه را که مقاومت احتیاج داشت تأمین‌ می‌کرد تا ما قوی‌تر شویم. در همه ابعاد سیاسی و نظامی و حتی آموزشی، حاج قاسم روح مقاومت در فلسطین بود و با حمایتش نبض مقاومت بود. در «سرايا القدس» و گردان‌های «القسام» و دیگر گروه‌های مقاومت فلسطین؛ چه گروه‌های اسلام‌گرا و ملی‌گرا و غیر اسلامی. حاج قاسم بین گروه‌های مقاومت در غزه فرقی قائل‌ نمی‌شد و به همه کمک می‌کرد؛ چون نبرد همه ما با دشمن صهیونیستی بود. حاج قاسم با صبر طولانی و روح والایش که به آن معروف بود، توانست مقاومت در غزه را قوی و امکاناتش را تقویت کند.

بصیرت و قاطعیت

حسن کاظمی قمی (سفیر اسبق جمهوری اسلامی ایران در عراق)
دشمنش را خوب می‌شناخت با ترفندهایش آشنا بود. از نوع عملکرد دشمن می‌توانست موقعیت آن را بفهمد. در مواجهه با آمریکا معتقد بود این کشور سیاستی چندلایه دارد. وقتی در صحنه‌ای شکست می‌خورد تلاش‌ می‌کرد در صحنه‌ای دیگر حریف را عقب براند. از این رو او هنگام پیروزی بر یک ترفند دشمن متوجه ترفند جدیدی از آن می‌شد و خود را برای مواجهه با آن آماده‌ می‌کرد. سردار سلیمانی معتقد بود که آمریکا برای به هم زدن بازی سوریه که به ضرر او جریان دارد در نظر دارد در شرق سوریه یک دالان امنیتی درست کند. از این در سال ۲۰۱۶ وقتی آمریکایی‌ها با کمک کردها و بعضی عشایر عرب بادیه پایگاه‌هایی را برای خود در شمال «رقه» ایجاد کردند، سلیمانی آن را نقطه خطر دانست و برای به هم زدن آن وارد عمل شد. دو سال طول کشید تا برنامه آمریکا در ایجاد کمربند امنیتی شرق، به دست او شکست بخورد؛ اما وقتی آمریکا در تنف و ظاظا و بوکمال شکست خورد، نگفت کار آمریکا تمام است. او معتقد بود آمریکا نقشه دیگری را با کمک گروه‌های دیگر در شرق پهن می‌کند؛ برای همین مراقب روابط او با بعضی از کشورهایی بود که در صحنه سوریه فعال‌اند. مصاف تازه‌ای در منطقه جزیره با آمریکا پدید آورد و نیروهای آمریکایی را محاصره کرد تا این که آمریکایی‌ها از کاهش نیروهای نظامی و خروج از سوریه صحبت کردند. سردار سلیمانی معتقد بود قاطعیت، پاسخ طرح‌های آمریکا در منطقه است و از این رو پیغام‌هایی که روس‌ها از جانب او به آمریکایی‌ها منتقل می‌کردند همیشه توام با قاطعیت بود. روسها این را درک کرده بودند و با وجود آن که در مقوله امنیت اسرائیل با آمریکا هم‌داستان بودند، هیچگاه جرأت نکردند با آمریکا وارد هم پیمانی برضد مقاومت شوند.

زانو زدن اشرار

سردار محمدعلی جعفری (فرمانده سابق سپاه)
پس از جنگ در جنوب شرق کشور و در استان سیستان و بلوچستان و بخشی از استان کرمان و هرمزگان ناامنی‌های زیادی داشتیم. کار به جایی رسید که ضدانقلاب در عمق کشور در جاده‌ها به مردم کمین می‌زد و اسیر می‌گرفت. آن روزها، فرمانده نیروی زمینی بودم. حاج قاسم مدام به ما می‌گفت باید فکری کرد. پیشنهادی به شورای عالی امنیت دادیم که سپاه آمادگی دارد با ناامنی‌های جنوب شرق مقابله کند. با پیگیری‌های حاج قاسم، این اتفاق افتاد و مأموریت را هم به خودش دادیم. فرمانده قرارگاه قدس سپاه در جنوب شرق در سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ بود. ایشان این مأموریت را گرفت و در کمتر از یک سال کاری کرد که اشرار منطقه سلاح‌هایشان را زمین گذاشتند و تسلیم شدند. از آن موقع دیگر ما منطقه ناامن در جنوب شرق کشور نداریم.

سعه صدر

سعدا... زارعی (کارشناس مسائل سیاسی)
کمتر موضوعی پیش‌ می‌آمد که او را بیتاب کند. در روبه‌رو شدن با مسائل سخت هیچ‌گاه احساس درماندگی نمی‌کرد. مخالفانش را‌ می‌بخشید و با آنان طرح دوستی‌ می‌ریخت. حتی خودشان را در حل مسائلی که به وجود آورده بودند، به کمک‌ می‌گرفت. وقتی حزب دموکرات کردستان عراق در موضوع داعش و تجزیه شمال عراق رفتاری مغایر با مصالح منطقه و ایران در پیش گرفت سردار سلیمانی مقابل آن ایستاد و طرح تجزیه و همکاری این حزب با داعش را به هم زده اما بلافاصله پس از آن برای رهبر این حزب پیام دوستی فرستاد و گفت حاضر است با دولت عراق برای رفع مشکلات کردستان مذاکره کند و از ظرفیت خود برای حل مسأله استفاده کند؛ که این کار را هم کرد.

روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها