خاطرات کاغذی
مورچه و ملخ
این کارتون، داستانی مشابه کارتون رومانیایی «جیرجیرک و مورچه» داشت؛ با این تفاوت که اینبار تلاش، سختکوشی و آیندهنگری مورچهها مورد توجه و درس عبرتگرفتن جناب ملخ واقع میشد.
این کارتون، داستانی مشابه کارتون رومانیایی «جیرجیرک و مورچه» داشت؛ با این تفاوت که اینبار تلاش، سختکوشی و آیندهنگری مورچهها مورد توجه و درس عبرتگرفتن جناب ملخ واقع میشد.
داستانی محلی درباره ماجرای عجیبی که برای پیرمردی هیزمشکن اتفاق افتاد. مرد مسن مهربانی که بهطور کاملا اتفاقی درحالیکه موقع صرف ناهار، آماده خوردن کوفتهبرنجیاش بود به یکباره کوفته از دستش رها شد و قل خورد و به درون سوراخی کوچک در زمین افتاد.
ماجرای مسابقه خرگوش و لاکپشت از آن داستانهای بسیار شنیده شدهاست که بهکرات انیماتورها به آن پرداختهاند. یکی از قدیمیترین نسخههای کارتونی این داستان همانی بود که تحت عنوان قصه کوچولوها (سه بچه میمون در سه رنگ قرمز، آبی و زرد به نامهای عینکی، تپلی و کوچولو برایمان تعریف میکردند) به تماشا مینشستیم.
ماجرا در سرزمین افسانهای به نام «پرایدین» و به لحاظ تاریخی در قرون وسطی میگذرد. داستان درباره امپراتوری شروری به نام «شاه شاخدار» که امیدوارانه در پی در اختیار گرفتن یک دیگ جادویی باستانی است که میتواند در رسیدن به آرزوی تسخیر جهان به او کمک کند اما در برابر نقشه شوم شاه، پسری جوان به نام «تاران» همراه با گروهی از دوستانش ازجمله شاهزاده خانم، تلاش میکند تا دیگ جادویی سیاه را قبل از اینکه به دست نیروهای اهریمنی بیفتد، پیدا کند و با تخریب آن اجازه ندهند تا پادشاه شاخدار بر جهان حکومت کند.
یکی از برنامههای پرطرفدار تلویزیون در ایام نوروز «مهمانی» در شبکه نسیم بود.
رُکیتا موجودی بود شیطانصفت و شاید هم اصلا خود خود شیطان که وجودش را در هیبت حیوانی سیاهرنگ، شاید شبیه به بز نشان میداد. مضمون داستانهای این مجموعه کارتونی حکایت از وسوسههای شیطانی داشت و به این ترتیب فارغ از هر جنبه نصیحتگونهای از تقابل خیر و شر برای بچهها میگفت و اینکه باید طوری زندگی کنند که همیشه در زندگیشان خیر بر شر پیروز شود.
شکارچی پیر، یک فعال زیستمحیطی و مدافع و حامی حیاتوحش در مناطق سردسیر و برفی قطب شمال بود. شکارچی که مردی مسن و باتجربه بود برای محافظت از حیوانات منطقه که قرار بود به زودی طعمه شکارچی حریص شوند مرتبا در حال تعقیب او بود.
یک استاپ موشن جذاب در مورد چاهی که هر کسی از آب آن بنوشد به الاغ تبدیل میشود.
در میان سگهای کارتونهای دوران کودکیمان، برخی از آنها به قدری حضورشان خالی از خاطره و بیحاشیه است که حتی با دیدن تصاویری از این کارتونها هم همچنان خاطرات بسیار کمرنگی برایمان تداعی میشود.
سه موش که نگهبان یک مغازه سوسیس فروشی بودند، مدام با گروهی از گربهها درگیر شده و در مواجهه با آنها آزار و اذیت میشدند. یک روز گربه Eye Patch کتابی را به سمت موشها پرتاب کرد که باعث شد سرنوشت موش و گربهبازیها سمتوسوی دیگری پیدا کند.