با ذبیح‌الله شاه‌محمدی، محقق فرهنگ مردم‌

ادعا در فرهنگ مردم ‌بی‌معناست‌

غروب یک روز اسفند در کتابخانه اشراق زنجان با کسی آشنا شدیم که آشنای فرهنگ مردم بود و یک جلد از کارهایش در این حوزه را به همراه داشت. ذبیح‌الله شاه‌محمدی، محقق 75 ساله زنجانی و فاطمه شاه‌محمدی، برادرزاده‌اش ضرب‌المثل‌های ترکی (در گویش زنجانی)‌ را گردآوری و با حمایت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی این استان به وسیله انتشارات نیکان این کتاب را در 383 صفحه و با تیراژ 3 هزار نسخه روانه بازار کتاب کرده‌اند. شاه‌محمدی در تمامی شماره‌های مجله فرهنگ زنجان در بخش‌های تاریخی و فرهنگی مقاله داشته و کتاب تاریخ زنجان به قلم او آماده انتشار است. به بهانه انتشار «ضرب‌المثل‌های ترکی در گویش زنجانی» با ذبیح‌الله شاه‌محمدی، یکی از گردآورندگان این کتاب گپ کوتاهی داشتیم.
کد خبر: ۱۶۷۱۷۰

آقای شاه‌محمدی! چه انگیزه‌ای باعث شد شما و برادرزاده‌تان، خانم شاه‌محمدی به سراغ ضرب‌المثل‌های ترکی (گویش زنجانی)‌ بروید، از انتشار کتاب در این زمینه چقدر مطلع بودید؟

اولا فکر می‌کنم کتاب‌هایی که درباره ضرب‌المثل‌های ترکی به چاپ رسیده، خیلی سابقه زیادی ندارد. تا جایی که من به خاطر دارم، 4 جلد کتاب ضرب‌المثل‌های دهخداست به نام امثال و حکم. بعد هم یکی دو تا کتاب درباره ضرب‌المثل‌های رایج در زبان فارسی که چاپ شده است. کشور ما دارای گویش‌های مختلف است و ممکن است ضرب‌المثل‌های مشترکی در زبان‌های لری، کردی، ترکی و گیلکی وجود داشته باشد. در حدی که مربوط به زنجان و شهر ما باشد، چیزی چاپ نشده بود.

این کار هم سابقه یکی دو ساله ندارد. اولین کاری که در این زمینه کردیم، مربوط به سال 1345 است، یعنی نزدیک به 45 سال پیش.

یعنی خود شما ‌آن سال روی این موضوع کار کردید؟

ما به همراه یکی از دوستانمان به نام مرحوم محمدرضا روحانی، روی یک جلد فرهنگ‌نامه کار کردیم که سال 45 چاپ شد.

در آن فرهنگ‌نامه که به فرهنگ و تاریخ زنجان اختصاص دارد، اولین کاری که کردیم این بود که یک قسمت را اختصاص دادیم به ضرب‌المثل‌های گویش زنجانی.

این فرهنگ‌نامه چاپ شد؟

بله، ولی 45 سال پیش و الان دیگر نایاب است.

در زنجان چاپ شد؟

خیر، در تهران. زنجان آن وقت‌‌ها امکاناتی نداشت. بعد من و برادرزاده‌ام تصمیم گرفتیم هم یک کار دانشگاهی انجام دهیم و هم یک کار یادگاری برای شهرمان.

گردآوری ضرب‌المثل‌های کتاب شما چه مدت طول کشید؟

تقریبا 5 سال. 3 سال گردآوری کردیم و 2سال هم درگیر پیدا کردن ناشر شدیم. بعد اداره ارشاد زنجان موافقت کرد کتاب را با هزینه خودش چاپ کند و ما مجبور شدیم دوباره آن را ویراستاری کنیم، از هر جهت.

نفهمیدم، یعنی چه از هر جهت؟

تعدادی از ضرب‌المثل‌ها تکراری هستند و ما نمی‌خواستیم این ضرب‌المثل‌ها باعث حجیم شدن کتاب بشوند. بعد پیدا کردن معادل فارسی هم بود. برای ضرب‌المثل‌های کتاب که ترکی هستند؛ گاهی 4 سطر، 5 سطر یا 10 سطر نوشتیم و توضیح دادیم که مثلا در زبان‌، فارسی چه معنایی دارد و این که این ضرب‌المثل‌ها در چه مواردی به کار می‌رود.

شیوه کارتان در گردآوری به چه شکل بوده است؟

یک روش میدانی داریم که از همه مردم کمک می‌گیریم. این کمک گرفتن هم به وسیله من یا برادرزاده‌ام، فاطمه شاه‌محمدی انجام نمی‌گیرد. ما در دانشگاه‌ها و مدارس تدریس می‌کردیم و از خود دانشجویان مدد می‌گرفتیم که در خانواده‌هایشان ضرب‌المثلی گردآوری کنند. هنگامی که ضرب‌‌المثل‌ها جمع‌آوری می‌شد، تعداد زیادی تکراری داشت.

نامی هم از گردآورنده‌هایتان برده‌اید؟


اصلا. ما از آنها که ضرب‌المثل‌ها را جمع می‌کردند، نام نبردیم.

چرا؟

چون فرض کنید یک نفر که 10 ضرب‌المثل می‌آورد، بیشتر ضرب‌المثل‌هایش در میان ضرب‌المثل‌های افراد دیگر تکرار شده بود.

در واقع به شما کمک کردند.

بله. در کارهای اجتماعی و فرهنگ مردم هیچ کس نباید ادعا کند من این کار را کردم، غیرممکن است چون از اصطلاحش معلوم است دیگر؛ می‌گوییم فرهنگ عامه، باید از عامه کمک گرفت؛ از بقالی و عطاری و راننده و نانوایی محل باید کمک گرفت، همه یادداشت‌ کنند و بعد یکی تنظیم کند.

چرا تاکید خاصی بر زنجانی بودن ضرب‌المثل‌ها داشتید؟

شما اگر به ابهر بروید، ترکی صحبت می‌کنند؛ اما گویش و لهجه آنها با 8 فرسخ آن‌طرف‌ترش فرق می‌کند و حالا اگر به خلخال بروید، می‌بینید ترکی حرف می‌زنند، اما لهجه‌ها مختلف است. هر 2 فرسخ را در نظر بگیرید، با هم فرق دارند. وقتی می‌گوییم گویش زنجانی در واقع منظورمان این است که این گویش در همین چند فرسخی است. در خود ابهر و خرمدره، با این‌‌که زبانشان ترکی است، طوری صحبت می‌کنند که با ما فرق دارد. این تغییرها در فعل‌ها هم دیده می‌شود.

درباره قصه‌های مردم زنجان هم کاری صورت گرفته است؟

بله، هستند مثلا آقای شعبان کریمی یا آقای رزاقی درباره قصه‌های مردم زنجان کار کرده‌اند.

آقای شاه‌محمدی، بخشی از ضرب‌المثل‌ها را هم حذف کرده‌اید؟

بله، ضرب‌المثل‌هایی که جنبه غیرادبی یا غیرفرهنگی داشتند، حذف کردیم.

یک محقق اجازه دارد چنین کاری کند؟

مولف با ناشر در مقطعی باید به توافق برسند و به همین دلیل پیش از این که ارشاد کتاب را چاپ کند، من خودم یک بخش‌های غیرفرهنگی و مبتذل را حذف کردم. در ثانی، تعدادی ضرب‌المثل‌ هم هست که خیلی مبتذل است؛ چرا در رواج این ضرب‌المثل‌ها ما هم سهیم باشیم؟ ضرب‌المثل‌ها هر چه خوب و فرهنگی باشد، بهتر است.

نمونه‌هایی از ضرب‌المثل‌های ترکی در گویش زنجانی‌

آباد اولان خلخال، تئل یاتار دومان قالخار: آباد شوی خلخال، باد که خوابید مه بلند می‌شود.

(زمانی می‌گویند که حوادث ناخوشایند پشت سر هم بیایند.)

آت اوسته وریان باغلاما: روی اسب آبراهه مساز.

(به کسی می‌گویند که در حین اشتغال به امر مهمی تصمیم‌های عجولانه می‌گیرد.)

آتدان اندیق (اندیک) مئندیق اِئششگه: از اسب پیاده و سوار الاغ شدیم.

( نعمت بزرگی را از دست دادیم و به ناچیز قناعت کردیم.)

آدام ایکی دفعه دونیایه گلمز (آدام بیر دفعه اولر): انسان دو بار به دنیا نمی‌آید (انسان یک بار می‌میرد.)

(در لزوم کسب تجربه یا دم غنیمت شمردن گویند.)

آدی بیر ائششگ یوکودی: نامش بار یک الاغ است.

(کنایه از طولانی بودن نام برخی از آدم‌ها.)

آشی ایچیر نخودون سئچیر: آش را می‌خورد نخودهایش را سوا می‌کند.

(به کسی می‌گویند که همواره سود خود را می‌جوید.)

آغ قایتقا، قارادیماق اولماز: به ماست سفید، سیاه نمی‌توان گفت.

(زمانی که نمی‌توان حقیقت را کتمان کرد.)

آلچاق آدام، گونده یددی یول شاهلیق ائلر: آدم کوتاه‌قد روزی هفت بار پادشاهی می‌کند.

(مجبور نیست سرش را برای هر کسی خم کند. برای هر کسی تعظیم نمی‌کند.)

اگر سن لیلی اولسان من خیلییم: اگر تو لیلی باشی من خیلی‌ام.

(اگر تو کلاغی من بچه کلاغم. اگر تو دایه هستی من مادرم و ... )

ال ایاقین اوراقا وئرمه: دست و پای خود را به داس مسپار.

(عجله مکن. مواظب خودت باش.)

ایکی اوجاق داشی بیر بیر ینه دئیر: دو سنگ اجاق ناچار به همدیگر می‌خورند.

(دو نفری که در کنار هم زندگی می‌کنند با هم برخورد خواهند داشت.)

ایکی خوروس بیر کوللوکده اوخوماز: دو خروس در یک خرابه بانگ نمی‌زنند.

(دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.)

اینگ آلمامیش بیزوو آخورون ایشلیر: قبل از خرید گاو، برای گوساله آخور می‌سازد.

(کار اصلی را انجام نداده، به تبعات آن می‌اندیشد.)

بئله دیگ، بئله چغندر: چنین دیگ، چنین چغندر.

(از چنان مادر چنین دختر. چنان دیگ لایق این کمچه.)

پیشیگیمیز دوغوب: گربه‌مان زایید (گاومان زایید.)

(مشکل تازه‌ای پیش آمده.)

تابوت قوره زنگئسی: زنگوله پای تابوت.

(به فرزندی گفته می‌شود که در اواخر عمر پدرش به دنیا بیاید.)

تاجر یانیندا مس دمیر چی یاننیندا هیس: پیش تاجر مس، پیش آهنگر دوده.

(اگر پیش تاجر بروی حداقل چیزی که به دست می‌آوری مس است، اما پیش آهنگر فقط دوده نصیب تو می‌شود. از کوزه همان برون تراود که در اوست.)

چراغ اوز دوره سینه ایشیق وئرمز: چراغ به دور خود روشنایی نمی‌دهد.

(پای شمع تاریک است.)

چوبان سیز، داواری قورت یئیر: گوسفند بی چوپان را گرگ می‌خورد.

(آدم بی‌یار و یاور در بلا افتد.)

چوره گی آت دریایه بالیق بیلمه سه خالیق بیلر: نان را به دریا بینداز اگر ماهی نفهمد خدا می‌فهمد.

(تو نیکی می‌کن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز.)

خاریللا گورولله آمما یاغما: رعد بکن، برق بزن، اما نبار.

(عصبانیت خود را کنترل کن.)

دئیپلر گل، گئت، نه این‌که گئت گئت: رفت و آمد گفته‌اند، رفت و رفت نگفته‌اند.

(در حق کسی گویند که برود و دیگر نیاید.)

شاطر لارینان اویدن چئخار، مطربلرینن اویه گلر: با نانواها از خانه بیرون می‌رود و با مطربان برمی‌گردد.

(خیلی زود می‌رود و خیلی دیر برمی‌گردد.)

فلانی هیچ پیغمبرین داوراین آخشاما کیمین یایماز: فلانی گوسفند هیچ پیغمبری را تا غروب به چرا نبرده.

(با هیچ‌کس تا آخر همراهی نمی‌کند. اعتمادی به گفتار و کردارش نیست.)

قیرخ یاشیندا ساز اورگه نن، گوردا اوستاد اولور: هر کس در چهل سالگی ساز زدن بیاموزد در گور استاد می‌شود.

(آدم اگر در پیری پلو خوردن یاد بگیرد، لقمه را به گوشش می‌گذارد.)

کند اوچوپ کسسه گینن معلومدی: ده خراب شده از کلوخش پیداست.

(آثار زیبایی هنوز هم در چهره و اندامش پیداست.)

گئدن قئیتسیدی قبرستاندا اولی قالمازدی: اگر مرده‌ها برمی‌گشتند، در قبرستان مرده‌ای باقی نمی‌ماند.

(امید واهی نباید داشت.)

من اوز آدیمی اوزگه دن سوروشورام: نام خودم را از دیگری می‌پرسم.

(این قدر سرم شلوغ است.)

من اولنن سورا گون چیئخماسین: بعد از مرگ من خورشید طلوع نکند.

(دنیا پس از مرگ من چه دریا چه سراب. پس از من جهان را چه ماتم چه سور.)

هله یارئسی یئرآلتئندادی: هنوز نصفش زیر خاک است.

(به افراد بسیار زیرک و باهوش می‌گویند.)

همیشه جوجه سبد آلتئندا قالماز: همیشه جوجه زیر سبد نمی‌ماند.

(همیشه ماه در پس ابر باقی نمی‌ماند.)

هیچ کفنه جیب تیکمزلر: برای هیچ کفنی جیب نمی‌دوزند.

(چیزی به دنیای دیگر نمی توان برد.)

یالانچئنئن منزئلینه کیمین: با دروغگو تا دم منزل او برو.

(دروغگو قابل اعتماد نیست.)

گردآوری و تنظیم: فاطمه شاه‌محمدی - ذبیح الله شاه‌محمدی‌
یوسف علیخانی‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها